دومين چهارشنبه سوريت مباررررررررررررك
ديروز عصر رفتيم سر كار بابا ،يه ساعتي اونجا بوديم و بعد با بابا رفتيم دنبال عمه نازيلا و عرشيا كه شام برسم خونه مامان مهين. عرشيا كلي فشفشه و كپسول و ... داشت. تو كوجچشون چند تا انداخت كه تو بيبيني. تو هم چقد خال كردي. با صداي فشفشه و نورش كلي ذوق ميكردي و ميخنديدي. آخه تو برا اولين بار بودي كه ميديدي. پارسال بيرون تبرديمت. آخه كوچو لو بودي. بابائي و تو و غرشيا رفتين كنار آتيش منم عكس يادگاري گرفتم ازتون. گرچه شب بود و شعله آتيش نميذاشت خوب بيفته چهرتون اما به هر حال يادگاريه. . عزيزم ايشالا هميشه شاد و شنگووووووول ياشي. دوست دارم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی