اومدن عمه الميرا

ار چهار شنبه خونه مامان جون مهين بوديم. عمه الميرا اومده بود . تو چهارشنبه ظهر  با بابا رفتي خونه مامان مهين جون منم شب اومدم.كلي با عمه بازي كردين. شب اونجا مونديم. منم صبح رفتيم  سركار . پنج شنبه هوا خيلي خوب بود. واقعا زمستاني(برفي) دوس داشتم خونه بودم و ميتونستيم باهم بريم تو برفا عكس بگيريم. خواستم مرخصي ساعتي بگيرم. و برا همين زنگ زدم به گوشي مامان جون كه گفت  اوديم خونه خاله نوشين. ديگه ساعتي نگرفتم. ظهر كه داشتم ميرفتم خونه هنوز برف ميباريد. يكساعتي طول كشيد برسم خونه از بس ترافيك بود. شما حدود 4 اومدين كه تو هم حواب بودي. ديگه عصر نخواستم  ببرمت بيرون. آخه نميخواستم سرما بخوري عشقم. يه كم سرفه ميكني ترسيدم خدائي نكرده بدتر بشي. شام اونجا بوديم. آخر شب خاله شهلا زنگ زد كه برو خونه بابا تب خالشو برداشتن، تو خونه  خوابيده. ( از دست دا يي بهروز و بهنام شاكي شدم كه چزا اطلاع ندادن از صبح ) بعد شام از عمه اينا خدا حافظي كرديم  (عمه صبح بر ميگشت كرج) اومديم خونه.بابا جون حواب بود.  آروين جان عمه هات خيلي دوست دارن. خوشحالم كه عمه هات  مهربونن. عمه الميرا برات مسواك. خمير دندون. فشفشه و سي دي كارتون آورده بود . دستش درد نكنه. راستي آروين جان عمه نازيلا كه اين اواخر رفته بود مشهد برات هلي كوپتر خوشگل آورده كه با دسته رو زمين ميكشي. برا من هم روسري ساتن آورده. عمه الميرا هم برامون نبات و زرشك و رعفران آورده بود. دستشون درد نكنه.