دلتنگی باباجون..
✍️ ارسال مطلب و عکس در وبلاگ
روزها از پی هم میگذرند و آروینم روز به روز بزرگتر میشی...
عزیزم خیلی بیقرار بابا جونی. دیشب باز عکسشو میخواستی با آهنگی که میگی برا باباجونه.
میگفتی مامان چرا بابا جون مرد . من اونو دوس داشتم. دلم براش تنگ شده. نمیخواستم بمیره...
اروینم من دلم تنگ میشه براش. دلم برای لمس دستاش، بوی تنش، در آغوش گرفتنش پر میزنه . اما....
امروز رفتیم سر خاک ، گفتی مامام من با باباجون حرف بزنم میشنوه صدامو. گفتم اره. هر حرفی داری بهش بگو
گفتی: باباجون کجا رفتی، چرا نمیای. بیا منو ببر پارک . بیا با من بازی کن....
آروینم متاسفانه خیلی زود بابا اژ میون ما رفت. و تو یه دل سیر باهاش بازی نکردی. لمسش نکردی. اما خوب چاره ای نیس
خاطرات خوب همیشه با ما میمونن. بابا همیشه تو قلب ماست .... روحش شاد.
بعد از برگشت از سر خاک تو مسیر یه سر رفتیم کارگاه عمو سعید که البته دایی بهروز هم اونجا که میکنه. تو هم که عاشق چوب و تخته و میخ و چکش ...
روزها از پی هم میگذرند و آروینم روز به روز بزرگتر میشی...
عزیزم خیلی بیقرار بابا جونی. دیشب باز عکسشو میخواستی با آهنگی که میگی برا باباجونه.
میگفتی مامان چرا بابا جون مرد . من اونو دوس داشتم. دلم براش تنگ شده. نمیخواستم بمیره...
اروینم من دلم تنگ میشه براش. دلم برای لمس دستاش، بوی تنش، در آغوش گرفتنش پر میزنه . اما....
امروز رفتیم سر خاک ، گفتی مامام من با باباجون حرف بزنم میشنوه صدامو. گفتم اره. هر حرفی داری بهش بگو
گفتی: باباجون کجا رفتی، چرا نمیای. بیا منو ببر پارک . بیا با من بازی کن....
آروینم متاسفانه خیلی زود بابا اژ میون ما رفت. و تو یه دل سیر باهاش بازی نکردی. لمسش نکردی. اما خوب چاره ای نیس
خاطرات خوب همیشه با ما میمونن. بابا همیشه تو قلب ماست .... روحش شاد.
بعد از برگشت از سر خاک تو مسیر یه سر رفتیم کارگاه عمو سعید که البته دایی بهروز هم اونجا که میکنه. تو هم که عاشق چوب و تخته و میخ و چکش ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی