آروينآروين، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره
پيوند مامان و باياي پيوند مامان و باياي ، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره
طناز(مامان آروين)طناز(مامان آروين)، تا این لحظه: 40 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

دنیای من آروین

چقدر سخت است زن بودن

چه زيبا گفت سمين دانشور: حق حضانت براي تو ، درد زايمان براي من ! نام خانواده براي تو، زحمت خانواده براي من! چهار عقد ،براي تو، حسرت عشق براي من! هزار صيغه براي تو، حكم سنگسار براي من! هوس براي تو،عفاف براي من! هزار سال گذشت ! اين مرض درمان نشد!!!!! همه چيز برا تو ، و هيچ برا من! براستي زن بودن كار مشكلي است: مجبوري مانند يك كدبانو. رفتار كني ، همانند يك مرد كار كني، هميشه يك دختر جوان بنظر برسي و مثل يك سالمند فكر كني....... ...
19 فروردين 1394

13بدر

عزيزم 13 بدر با خانواده رفتيم خونه خاله. چون شوهر خاله فوت شده بود خاله بيرون نيوند از خونه . تو حياطشون نشستيم آش درست كردن مامان و خاله اينا . بساط قليونو  نهار و ... (جوجه) خيلي خوش گشت.
19 فروردين 1394

يك شبه ديگه بدون لمس كردن تو

ديشب ديگه واقعا خوابم نميبرد يا اگه جند دقيقه اي ميخوابيدم تو رو ميديدم كه اومدي. عزيزم من دلم يه ذره شده برات. دلتنگتم. چقد سخت بي تو بدن . يه چيزي كم دارم انگار. خودم نيستم. عزيزم ثانيه ها بدون تو به اندازه ساعتها ميگذره. چه درد بزرگي است دوري فرزند و مادر...... ...
17 فروردين 1394

يك شب بدون تو

براي اولين بار  بدون تو خوابيدم. تا صبح  خوابم نمببرد. چقد سخت گذشت. . مدام صدات تو گوشم ميپيچيد .احساس ميكردم  از خواب بيدار شدي و شير ميخواي. مامان مامان صدا ميكني. عزيزم. دلم خيلي تنگته. گرچه ميدونم  شايد تو هم راحت نخوابيدي.ميدونم هيشكي مادر نيمشه. مادر اخساس ديكه اي داره. منم مجبور بودم ديشب بدون تو بخوابم. اميداوارم كه تو خوب خوابيده باشي. الانشم كه ازت حبر ندارم دلم برات خيلي تنگه. گرجه ميدونم تو بيهبر از همه جا داري بازي ميكني. شيطنت ميكني. ايشالا هميشه خوش باشي عزيزم. دوست دارم و ميبوسمت عشقم. ...
16 فروردين 1394

دومين عيدت

عزيزم ، دوست دارم. و تو سال جديد برات آرزوي شادر و سلامتي دارم. ايشالا هميشه شاد باشي و سر حال. امسال دومين عيدي هست كه تو زندگيمون هستي. دوس داشتم برات سفره هفت سين درس كنم ، اما ديدم مامان ختي ماهي نگرفت منم نخواستم سفره هفت سين درس كنم. آخه مامان جون مادر و پدرشو از دس داده و قصه داره. روزه اول سال  ديدم كلي گريه كزده. تو هم متا مامان جون بخواد گريه كنه ميري باراش دستمال كاغدي ميبري و اشكاشو پاك ميكني. چند ماه پيش تا مامان جون گريه ميكرد تو هم ميزدي زير گريه. اما حالا اشكاشو پاك ميكني و نميذاري گريه كنه. ديگه برا خودت مردي شدي. اصلا با تحويل سال جديد تو هم عوض شدي . خييلي شيطوني ميكني. ميري برا خودت در كوچه رو باز ميكني . ب...
11 فروردين 1394