26 ماهگي عشقم
26 ماهگي عشقم عزيزم اين روزا كمي سرم شلوغه و كمتر به وبلاگت سر ميزنم بايد بيشتر مواظبت بود، كاراي خطرناك انجام ميدي. ميري سر پله هاي ميشيني، بالاي لباسشويي ميري ميشيني، آب سوار رو باز ميكني كه مثلا چاي نبات ميخواي. عاشق چاي نبات هستي. و شير كاكائو. از بين ميوه ها موز رو از همه بيشتر دوس داري.
ديگه كلمل جمله بندي ميكني و حرف ميزني. نصف شب كه از خواب بيدار ميشي ميگي مامان بيا پيشم. (مامان ده بورا) عاشق اين حرفتم. 2 تا شيشه شير داري يكي مخصوص آب و چاي و يكي مخصوص شير. هر دو رو وقت خوابت پر مينم و ميذارم بالا سرت
ميدوني چرا؟؟؟؟ چون آب بدم ، ميگي شير ميخوام و شير بدم ميگي آب ميخواي
منم ديگه ياد گرفتم. زرنگي ميكنم. هر دو رو ميارم. شبا پوشك ميبندم بهت و تو همچنان پا فشاري ميكني كه نبدم. اما نميشه كه عشقم . الان شبا درازه ، ايشالا بعده عيد شبا هم ديگه پو شك نميبندم. تا دلت بخواد ظرف و ظروف مامن جون رو ميشكني فك كنم تا عيد ديگه چيزي براش نمونه. آب ميخوري مثلا ميخواي بذاري تو ظرفشويي ميافته ميشكنه و ...
خودت ميخواي انتخاب كني كه كدوم لباس رو بپوشي و كدوم كفش. البته از بين لباسايي كه من ميگم حق انتخاب داري كه مناسب جايي باشه كه ميريم. خودت ميگي مامان تارتون (يعني كارتون ميخوام ببينم.) حدود 20 روز پيش مهمون كه داشتيم فيلم عروسي رو باز كردم ببينيم بعده اون روز همش ميگي مامان عروس(يعني ميخوام فيلم عروسيتونو ببينم) فك كنم روز 3 بار بيشتر ميبيني. اين اواخر اينقد سي دي رو در آوردي انداختي و سيم سي د ي رو جابجا كردي كه فيش هاش كنده شد و منم سي دي رو جمع كردم.
با اسباب بازي كمتر بازي ميكني. و بيشتر به بازي بدو بدو و كشتي و.. علاقه داري و فوتبال كه احيانا شايان يا بچه هاي ديگه بيان بازي ميكنين. كلي بادكنك داريم. همش ميگي مامان بادويي (بادكنك) اسم و فاميلي خودت رو با سنت ميگي.آروين معمارزاده ) و با انگشتت ميگش دو سالمه(ايكي ).
عاشق داداش سامي هستي همش ميگي مامان داداش نامي(موبايل رو مياري كه زنگ بزنم .
شاهكار جديدت هم اينه كه پارسال دقيقا همين مواقه گوشي مامان رو خراب كرده بودي بازم موبايل مامان رو گرفتي زير آب و خراب شده . يك هفته اي هست كه موبايل نداره. به مامان جون گفتي زنگ بزنه با سامي صحبت كني در حين صحبت كردن با سامي رفتي خونه خودمون و زير آب گرفتي گوشي رو... گوشي منم كه اينقد پرت كردي اين ور اون ور كه صفخه اش روشن و خاموش ميشه و يا هنگ ميكنه....
بهر حال دوست دارم و عشق مني تا كار بدي انجام ميدي و من ناراحت ميشم از دستت يا اعتراض ميكنم زود ميگي مامان ببخشيد(بشله) و ميبوسي كه آشتي كنيم.
عاشقتم آروين جان. قشنگ مامان و بابا برات آرزوي بهترينا رو دارم. 
27 آذر مراسم نامزدي محسن بود تو كلي رقصيدي تو مراسم.... خوش گذشت بهت .
