آروينآروين، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره
پيوند مامان و باياي پيوند مامان و باياي ، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
طناز(مامان آروين)طناز(مامان آروين)، تا این لحظه: 40 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

دنیای من آروین

واكسن 18 ماهگيت

عزيزم فدات بشم من. روز چهارشنبه مورخ 2/2/94 با 8 روز تاخير واكسن 18 ماهگيت رو زدن.  چون كه قرار بود 26 قروردين ببريمت بهداشت برا واكسن، بد جور سرما خورده بودي موند واسه اين  هفته. من و بابائي ساعت 30/12 برديمت بهداشت واكسنت رو زدن. كلي گريه كردي .  قربونت برم الهي. مامان جون خونه نبود  بابا ما رو رسوند خونه خاله شهلا كه اونجا بمونيم. منم كه سرما خورده  بودم ديگه بدتر. و مونديم  پيش خاله شهلا اينا. پنچ شنبه منم رفتم دكتر مرخصي استعلاجي گرفتم كه استراحت كنم. دست خاله شهلا درد نكنه كلي زحمتمون رو كشيد. حالم خيلي بد بود. روز اول واكسن پات رو نميتونستي تكون بدي. و كمي گريه ميكردي. اما شكر خدا روز دوم با ...
5 ارديبهشت 1394

بدون عنوان

بذار اسمم روي اسم تو بمونه، نذار اين جدائي دستمو بخونه، نذار اين روزاي خوبمون تموم شه ، نميخوام كه زندگيم بي تو حروم شه، دل من هيچ كسو غير تو نميخواد، با دل هيشگي به جز تو راه نمياد، آحه تو عشقمي جز تو كي و دارم، كه شبا  سر رو شونه هاش بذارم. بي تو تموم دنيام ، بي تو حرومه رويام، اين دل بي تو ميميره ، دنيام بيتو هيچه ،عطرتو ميپيچه، اين دل بي تو ميمييييييييييره فك ميكردم كه برات زيادي ام خسته شدي عزيزم نفهميدم شايد تو وابسته شدي كاس بدوني كه به نيگاتو به دنيا نميدم. عشق من بودي و من بودنتو نفهميدم بي تو تموم دنيام ، بي تو حرومه رويام، اين دل بي تو ميميره ، دنيام بي...
24 فروردين 1394

مادرم روزت مبارك

اوقتی چشم به جهان گشودم. قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد. دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبائی بر چهره خسته ات نشست و دنیایت سبز شدو با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت. از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پرمهر و محبت است که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد. مادر عزیزم روزت مبارک مادر بزرگ مهربانم كه گذشت زمان تو را از يادم نخواهد برد ، روزت مبارك و يادت گرامي. برايت از خدا طلب آمرزش دارم. روحت شاد. دوست دارم. الفاتحه.... ...
22 فروردين 1394

رفتن

رفتن كه بهانه نميخواهد، يك چمدان ميخواهد از دلخوريهاي تلنبار شده و گاهي حتي دلخوشيهاي انكار شده...... رفتن كه بهانه نميخواهد، وقت نخواهي بماني، با چمدان كه هيچ ، بي چمدان هم  ميروي!   "ماندن"! ماندن اما بهانه ميخواهد ، دستي گرم، نگاهي مهربان، دروغهاي دوست داشتني، دوست دارمهاي كه ميشنوي اما باور نميكني، يك فنچان چاي، بوي عود، يك آهنگ مشترك، خاطرات تلخ و شيرين... و  وقتي ميخواهي بماني، اگر چمدانت پر از دلخوري باشد خالي اش ميكني و باز هم ميماني... ميماني و وقتي بخواهي بماني ، نم باران را رگبار ميبيني . بهانه اش ميكني براي نرفتنت! آري، آمدن دليل ميخواهد ...
22 فروردين 1394

چقدر سخت است زن بودن

چه زيبا گفت سمين دانشور: حق حضانت براي تو ، درد زايمان براي من ! نام خانواده براي تو، زحمت خانواده براي من! چهار عقد ،براي تو، حسرت عشق براي من! هزار صيغه براي تو، حكم سنگسار براي من! هوس براي تو،عفاف براي من! هزار سال گذشت ! اين مرض درمان نشد!!!!! همه چيز برا تو ، و هيچ برا من! براستي زن بودن كار مشكلي است: مجبوري مانند يك كدبانو. رفتار كني ، همانند يك مرد كار كني، هميشه يك دختر جوان بنظر برسي و مثل يك سالمند فكر كني....... ...
19 فروردين 1394

13بدر

عزيزم 13 بدر با خانواده رفتيم خونه خاله. چون شوهر خاله فوت شده بود خاله بيرون نيوند از خونه . تو حياطشون نشستيم آش درست كردن مامان و خاله اينا . بساط قليونو  نهار و ... (جوجه) خيلي خوش گشت.
19 فروردين 1394