بدون عنوان
عكس سه ماهگي ، 6 ماهگي و 8 ماهگي آروين
21 ماهگيت مبارك
خوشگل مامان 24 خرداد 20 ماه تمام و رفتي تو 21 ماهگي، (21 ماهگيت مبارك عزيزم )خيلي شيرين تر شدي، كم كم كلمات بيشتري رو ميگي : آچ ، قت ، آب ، آبا (آب بازي)، تا(تاب بازي) گت ( برو) ، راستي ديگه از تاب بازي نميترسي، همش ميگي منو ببر تاب بازي، از خواب كه بيدار ميشي ميگي ماما در در ، درخواست خوراكيت از يخچال بيشتر شده ، تا ميگم برو بشين ميري دستمال رو كه زيرت پهن ميكنم مياري از كشو ، پهن ميكني كه خوراكي بيارم(عاشقتم كه بلدي دل منو ببري)من ، چند روزي هس كه ديگه شير زياد نميخوري به جاش آب بيشتري ميخواي، همش مشخواي بري بيرون تا نيكم بريم در در بايد لباساتو بپوشي دراز ميكشي پاهاتو بلند ميكني كه بعني شلوارم رو پام كنو ... بريم در در. تو خيابون ...
نویسنده :
طناز (مامان آروين)
9:59
اومدن خاله بيتا، سعيده و الهام جون
عزيزم خاله بيتا اينا ديشب ساعت 11 شب رسيدن، تا سامي رو ديدي پريدي بفلش. همش ميگفتي دا دا دا (داداش) اونم با چه اخساسي تو رو بغل كرده بود. بعد ماهان و سعيده و .... خوشبختانه با هيچ كدوم غريبي نميكردي و با هاشون بازي ميكردي. ديشب تا ساعت 2 با ماهان و سامي بازي كردي. منم داشتم ميمردم از بيخوابي مجبورا همه چراغارو خاموش كرديم تا تاريكي مطلق بشه و تو بخوابي و خوشبختانه نتيجه داد. ...
نویسنده :
طناز (مامان آروين)
8:13
روز به روز نازتر و شيطونتر ميشي و من عاشقتر
عزيزم هر روز ناز ترو شيرينترو شيطونتر ميشي و من روز به روز عاشقتر. فدات بشم قند عسل. تا از خواب بيدار ميشي ميگي در در. مامان جون دستش درد نكنه تقريبا هر روز تو رو ميبره پارك(خوشبختانه پارك رو بروي خونمونه ) توب بازي ميكني(با پا ميزني) ماشين سوار ي ميكني( ميگي نن نن نن ) در بخجال رو باز ميكني ميگي نام نام (يعني خوراكي ميخوام) كم كم كلمات رو ميگي. به شيوا ميگي آجي. به شايان ميگي دادا، داي داي(دايي) جوجه . نام نام (يعني خوراكي ميخوام) ميگي مامان ممه(يعني شيشه شير ت رو ميخواي) . تا سوار ماشين ميگي نانا نانا (يعني ترانه مخواي) . مامان دل دل () يعني بيا ، دت دت (يعني برو) . ميگي بابا در در (باب...
نویسنده :
طناز (مامان آروين)
11:04
عكس مسابقه تبساگل
عزيزم عكست رو با لباس تيساگل برا سايتشون فرستادم جهت شركت در مسابقه و عكست تو سايت هستش. ذوق كردم كلي. عشقم. رنگ زرد خيلي بهت مياد عشقم.. ...
نویسنده :
طناز (مامان آروين)
12:51
نامزدي دايي بهروز
قشنگ مامان براا نامزدي دائي بهروز كه تهران بود پنج شنبه با دائي بهنام رفتيم تهران، (تو راه كلي اذيت كردي) رفتيم خونه خاله بيتا، خاله شهلا و خاله خورشيد اونجا بودن. كلي باهم خوش گذرونيم اون روز. شب رو خوب نخوابيدي، بيقراري ميكردي ، ميخواستم ببرمت حموم ديدم شكمت، پاهات قزمر شده، با خاله بيتا برديمت دكتر گفت حساسيته و از خوردن شيريني جات هستش، پماد داد، بيچاره بيتا كه اسير ما بود ، پمادت رو كه زدم زودي قرمزي از رو پوستت محو شد، فدات بشم عشقم كلي نگران شده بودم. تند تند آماده شديم كه دير نرسيم ، خوشبتانه نيم ساعت هم زودتر رسيديم. تقريبا مهمونا اومده بودن. سفره عقدشون خيلي قشنگ بود. ت...
نویسنده :
طناز (مامان آروين)
11:09