آروينآروين، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره
پيوند مامان و باياي پيوند مامان و باياي ، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
طناز(مامان آروين)طناز(مامان آروين)، تا این لحظه: 40 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

دنیای من آروین

عكست برا سومين بار پشت مجله شهرزاد جاپ شده.

. عزيزم عكست برا سومين بار پشت مجله شهرزاد چاپ شده. وقتي تو روزنامه فروشي ديدم قلبم وايساد. حالا ديگخ سه تا مجله شهرزاد با عكس عشقم دارم.  واي عاشقتم. مثه هميشه ناز و  دوس داشتني هستي. هر روز بيشتر از ديروز و هر لحظه بيشتر از لحظه قبل دوست دارم. اين روزها بيشتر باهم بازي ميكنيم. تا ميرسم خونه ميدوي بغلم از سر و كولم بالا ميري.آروين دوست دارم ، دوست دارم.وجود تو نعمت و بركت زندگيمونه. خداي مهربون بحاطر اين فرشته كه به ما دادي هزاران مرتبه شكر. ...
26 اسفند 1393

حساسيت بدنت

قشنك مامان خيلي وقته كه سرما خوردي و هنوز كاملا خوب نشدي. تك تك سرفه ميكني منم داروها تو بهت ميدم اما تو كاملا خوب نشدي.  چهارشنبه  شب هم كه ديدم كف پاهات . باسن و رو صورت و گردنت مثه جوش زده بيرون نگران شدم. اون شب هم اصلا نخوابيدي ، همش بيقرار بودي. صبح كه تو رو ميخواستيم ببريم خونه مامان مهين جون، آخه مامان ميخواست بره خونه خاله.(خاله واسه همسرش كه فوت شده مراسم گرفته بود ، مامان ميرفت اونجا) دفترچه رو هم گذاشتم تو كيفت كه بابائي ببرتت دكتر . ظهر مامان مهين زنگ زد كه آروين دستاش هم دودن دون شده ، ديگه نگران شدم نكنه سرخجه ،يا آبله مرغون باشه. مرخصي ساعتي گرفتم و رفتم سر كار بابا كه باهم بريم. تورو برديم دكتر طاهرزاده ، اصلا حال ...
24 اسفند 1393

خريداي عيدت

عزيزم روز جمعه با كلي گشت و گذار تو شهناز،منصور، آبرسان  ، آخرش برات از همون مغازه هميشگي كه خريد ميكنيم برات لباساي عيدت رو خريديم. به بلوز قرمر و شلوار مخمل نوك مدادي bebepan از اسكن 2 برات گرفتيم.خيلي قشنگن و خيلي بهت ميان. ماه بودي ماه تر شدي.  يه شلوار لي روشن و يه ست نتيشرت و شلوارك از همسرخانم امين(همكارم) كه از تركيه مياره برات گرفتيم. جنساشون عالي.....مباركت اتشه عسلم. مونده كفشات كه بيبينم چي ميتونم پيدا كنم برات. راستي آروين جون بابا برا مامان هم يه كادوي قشنگ كه همه خانما دوس دارن گرفته. اگه گفتي چيه.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. . ..  بله درست حدس زدي ، طلا   يه النگوي قشنگ كه دوسش دارم. راستي م...
24 اسفند 1393

بابائي برات خرس پشمالو قرمز خريده

مباركت باشه عزيزم. به سلامتي بازيكني با عروسكت. بابائي ديروز بهويي برات عروسك خريده بود. تو اول خرس رو كه ديدي ترسيدي ، بهش دس نميزدي ولي يه نيم ساعتي كه گذشت از سر و كول خرس بالا ميرفتي. ديگه ول كن نبودنين بدتر از تو شايان بيخيال نيمشد كلي كتكش زدين بيجاره خرس رو. بابائي دستت درد نكنه. بوووووووووووووس. پسر قشنگم دوس دارم هميشه مهربون و خوب باشي. متين و با وقار باشي. تو همه دنياي مامان و بابا هستي و دوس دارم هميشه مايه افتخارم باشي.
18 اسفند 1393

اومدن مامان جون از تهران

هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا مامان جون بعد از تقريبا 20 روووز اومد. مامان جون اومدنت مباررررررررررررررررررررك. آروين خوش به حالش شده. .... مامان جون برات ست لباس خونگي آورده. طوسي روشن كه خيلي بهت ميادو البته برا چند ماه ديگه ميتوني بپوشي يكم بزرگ بود برات. مباركت باشه عشقم.
17 اسفند 1393

هوراااااااااااااااااااااااا (خوب شدن آروين و تيجه خوب آزمايش بابا جون)

عزيزم خوشحالم كه سر حال شدي. ديروز كلي با من و شب هم كه بابا اومد بازي كردي. و بازي گردنت يعي اينكه تو حالت خوب شده. بازم تا ولت ميكردم ميرفتي تو دسشوئي  ايشالا هميشه سلامت باشي و شيطوني كني عشقم. بابا جون هم امروز نتيجه آزمايش رو گرفت به لطف خدا هيجي نبود. يعني هيچ مشكلي نيس. ايشالا خدا ظول عمر با عزت و سلامت به بابا جون بده .و سايه اش بالا سرمون باشه.  آروين جونم دوست دارم. ...
11 اسفند 1393

تب وبيتابي عشقم

 عسل مامان چند روزي هست كه اصلا حال نداري.زوود حوب شو پسر گلم . مامان غصه ميخوره. شبها نميخوابي، مدام ميگي ماما ماما ماما، اگه پيشت نباشم گريه ميكني، تو اين چند روز ضعيف شدي از بس شير و غذا نميخوري، تبت اصلا قطع نميشد ، پاوشرت كردم جندين بار اما فرقي نكرد. اجبارا بردمت حموم. كه با آب ولرم بازي كني بلكه كمي تبت پائين بياد  ، مدام گريه كردي ، تو كه عاشق آب بازي بودي ، بازي نكردي.   دكتر گفت  ويروسي هستش چند روزي ظول ميكشه. فك كنم 5 روزي هس كه مريضي. سرما خوردي ، فدات بشم كه بيتابي ميكني. خوشيختانه  قشنگم دارو هاتو خوب ميخوري. خودت سبد دارو هارو مياري كه بده بخور. دعا ميكنم مامان جون زود پاهاش خوب بشه و ب...
10 اسفند 1393

فدات بشم كه سرما خوردي

قشنگ مامان برا اولين بار بد  جوري سرما خوردي. سرفه ميكني، بينيت كيپ ميشه. و شير خوردنت سخته. هر چي دارو هاتو ميدم و قطره رينو سالتين برا بيني استفاده ميكنم خوب نمشي. شبها گريه ميكني و خواب نداري. قربونت بشم الهي . خيلي  دلم ميگيره وقتي تو رو بيحال ميبينم. عشقم  از اينكه مجبورم دارو بهت بدم منو ببخش. اما به خاطر خودته. بايد زوود خوب بشي. امروز ميخوام از دكتر سخا برات وقت بگيرم ، ببرمت داروهاتو عوض كنه. ايشالا زودتر خوب بشي. ماشكي مامتن جون خونه بود. اون وقت تو خونه ميموندي، اين روزا هوا خيلي سرده و منم مجبورم تو رو هر روز صبح كه ميرم سر كار ببرم واسه خاله شهلا يا مامان جون مهين. البته بيشتر به خاله شهل...
6 اسفند 1393