آروينآروين، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره
پيوند مامان و باياي پيوند مامان و باياي ، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
طناز(مامان آروين)طناز(مامان آروين)، تا این لحظه: 40 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

دنیای من آروین

يك شبه ديگه بدون لمس كردن تو

ديشب ديگه واقعا خوابم نميبرد يا اگه جند دقيقه اي ميخوابيدم تو رو ميديدم كه اومدي. عزيزم من دلم يه ذره شده برات. دلتنگتم. چقد سخت بي تو بدن . يه چيزي كم دارم انگار. خودم نيستم. عزيزم ثانيه ها بدون تو به اندازه ساعتها ميگذره. چه درد بزرگي است دوري فرزند و مادر...... ...
17 فروردين 1394

يك شب بدون تو

براي اولين بار  بدون تو خوابيدم. تا صبح  خوابم نمببرد. چقد سخت گذشت. . مدام صدات تو گوشم ميپيچيد .احساس ميكردم  از خواب بيدار شدي و شير ميخواي. مامان مامان صدا ميكني. عزيزم. دلم خيلي تنگته. گرچه ميدونم  شايد تو هم راحت نخوابيدي.ميدونم هيشكي مادر نيمشه. مادر اخساس ديكه اي داره. منم مجبور بودم ديشب بدون تو بخوابم. اميداوارم كه تو خوب خوابيده باشي. الانشم كه ازت حبر ندارم دلم برات خيلي تنگه. گرجه ميدونم تو بيهبر از همه جا داري بازي ميكني. شيطنت ميكني. ايشالا هميشه خوش باشي عزيزم. دوست دارم و ميبوسمت عشقم. ...
16 فروردين 1394

دومين عيدت

عزيزم ، دوست دارم. و تو سال جديد برات آرزوي شادر و سلامتي دارم. ايشالا هميشه شاد باشي و سر حال. امسال دومين عيدي هست كه تو زندگيمون هستي. دوس داشتم برات سفره هفت سين درس كنم ، اما ديدم مامان ختي ماهي نگرفت منم نخواستم سفره هفت سين درس كنم. آخه مامان جون مادر و پدرشو از دس داده و قصه داره. روزه اول سال  ديدم كلي گريه كزده. تو هم متا مامان جون بخواد گريه كنه ميري باراش دستمال كاغدي ميبري و اشكاشو پاك ميكني. چند ماه پيش تا مامان جون گريه ميكرد تو هم ميزدي زير گريه. اما حالا اشكاشو پاك ميكني و نميذاري گريه كنه. ديگه برا خودت مردي شدي. اصلا با تحويل سال جديد تو هم عوض شدي . خييلي شيطوني ميكني. ميري برا خودت در كوچه رو باز ميكني . ب...
11 فروردين 1394

اولين پيك نيك رفتنت

7 فروردين روز جمعه خاله بيتا اينا، زن دائي سعيده  و ماهان(دائي شهرام يه كمي پاهاش سوخته ،موند خونه) خاله و دختر خاله حميده اينا هگي رفتيم پارك جنگلي ياخچيان كلي خوش گذشت. تو هم كه ديگه نگو. همش اين ور اونور ميرفتي و ميخنديدي، خيلي ذوق داشتي از اينكه تو به فضاي باز بازي ميكردي. قشنگ مامان ديگه بزرگ شدي راحت ميتونم ببرمت اين ور اونور . گرچه شيطوني ميكني در حد تيم ملي(مهار كردنت سخت تر شده.ديگه بايد جار چشمي بپامت ) . جميده كلي باهات بازي كرد. آخر وقت الهام جون اينا هم اومدن نيم ساعتي هم با اونا بوديم. و برگشتيم خونه. خيلي خوش گذشت. ...
9 فروردين 1394

كادوهاي عيدت

 امسال رو خيلي خوب و با آرامش شروع كرديم. ايشالا كه سال خوبي باشه.قشنگم خونمون خيلي شلوغه. خاله بيتا اينا، دائي شهرام اينا اومدن،برات كادو هاي قشنگي آوردن دستشون درد نكنه.  خاله بيتا برات ماشين ديونه آورده كه كلي ذوق ميكني باهاش. چقد زود هم سامي كار كردن با كنترل ماشين رو بهت ياد داد. چه كيفي ميكني وقتي ماشين معلق ميزنه. هميشه بخندي عزيزم.  زندائي سعيده هم برات سرهم لي قشنگي آورده دستش درد نكنه. مامان جونا هم بهت50 تومان پول دادن. عمو سعيد هم 30 تومان برات عيدي داد. دستشون درد نكنه.دائي بهروز و بهنام هم 25 تومان مادو دادن بهت. دست همشون درد نكنه. راسني خيلي خوب با ماهان و سامي بازي ميكني. اونا باهم كشتي ميگيرن تو هم ميد...
9 فروردين 1394

سال نو مباررررررررک

آروين جان عيد نوروز رو پيشاپيش تبريك ميگم بهت. از خدا ميخواهم هميشه موفق و شاد باشي. سالي پر از خوبي و خوشي و شادكامي رو برا خودمون و تمامي عزيزان و دوستان آرزومندم. دوست دارم .
28 اسفند 1393

خواب مامان بزرگ

ديشب خواب وصي ننه رو ديدم. خواب ديدم دراز كشيده انگار كه خواب بود. ولي من ميدونستم كه مرده. كلي گگريه كردم. دلم براش بنگ شده بود برا بوسيدنش برا بغل كردنش تنگ شده بود. بغاش كردم با اينهميدونستم مرده و تو اين دنيا نيس. اون چشماشو باز كرد اما هيچ خرفي نميزدو مثه هميشه قيافه مهربون و مظلومي داشت. من بغلش كردم و گفتم دلم برات تنگ شده. بعد زير بازوشو گرفتم و بلندش كردم كه بگردونمش . مامانم مارو به يه اتاق مانندي برد . من اومدم بيرون . موصي ننه اونجا موند. دوباره برگشتم ديدم مامانم داره موهاي وصي ننه رو ميبافه.....اون خيلي خوشحال بود. وصي ننه خيلي دووست دارم. يادت برام عزيزه. خيلي دلم تنگه برات. برا خرف زدنت. بوسيدنت. بغل كردن هات . ...
27 اسفند 1393

دومين چهارشنبه سوريت مباررررررررررررك

ديروز عصر رفتيم سر كار بابا ،يه ساعتي اونجا بوديم و بعد با بابا رفتيم دنبال عمه نازيلا و عرشيا كه شام برسم خونه مامان مهين. عرشيا كلي فشفشه و كپسول و ... داشت. تو كوجچشون چند تا انداخت كه تو بيبيني. تو هم چقد خال كردي. با صداي فشفشه و نورش كلي ذوق ميكردي و ميخنديدي. آخه تو برا اولين بار بودي كه ميديدي. پارسال بيرون تبرديمت. آخه كوچو لو بودي.  بابائي و تو و غرشيا رفتين كنار آتيش منم عكس يادگاري گرفتم ازتون. گرچه شب بود و شعله آتيش نميذاشت خوب بيفته چهرتون اما به هر حال يادگاريه. . عزيزم ايشالا هميشه شاد و شنگووووووول ياشي. دوست دارم. ...
27 اسفند 1393

فرهنك لغت آروين(به تركي)

 بيا(دل) برو (دت) ماما بابا به سامي ميگي (نامي) به شيوا ميگي(نينا) عمه(البته خيلي وقته عمه رو ميگي) پيشي جيش  خوراكي( نام نام) دردر جوجه= دوده بيتا   عزيزم ايشالا به زودي همه كلمه ها رو تلفظ خواهي كرد. ...
26 اسفند 1393